دیدگاه بزرگان اهل سنت در مورد ابن تیمیه؟؟!!!
دیدگاه بزرگان اهل سنت در مورد ابن تیمیه؟؟!!!
اهل سنت که در طول قرون متمادی برادرانه با شیعیان در مناطق مختلف دنیا زیسته اند از ابن تیمیه و پیروانش( یعنی وهابیون) به مانند شیعیان دل خونی دارند و اساسا آنان را مسلمان نمی دانند چه رسد به آنکه بخواهند دامن اهل سنت را به نسبت دادن او به اهل سنت لوث کنند:
ابن بَطوطه (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را دیوانه می خواند
ابن بطوطه، جهانگرد نامى مراکشى در سفرنامهاش می نویسد:
در دمشق یکى از بزرگان فقهاى حنبلى به نام ابن تیمیّه را دیدم که در فنون مختلف سخن می گوید، ولى عقل او سالم نبود. (رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57)
شوکانی( از بزرگان اهل سنت) می گوید اطلاق شیخ الإسلام به ابن تیمیّه کفر است
محمّد بخارى حنفى متوفّاى سال 841 در بدعتگذارى و تکفیر ابن تیمیّه بىپرده سخن گفته است، تا آنجا که در مجلس خود تصریح نموده است که اگر کسى ابن تیمیّه را «شیخ الاسلام» بداند، کافر است.( بدر الطالع، ج 2، ص 260)
ابن حجر مکّى(از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را گمراه و گمراهگر می شمارد
ابن حجر مکّى متوفّاى 974، از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، در باره ابن تیمیّه می نویسد:
خدا او را خوار، گمراه، کور و کر گردانیده است و پیشوایان اهل سنّت و معاصرین وى از شافعىها، مالکىها وحنفىها، بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند ... سخنان ابنتیمیّه فاقد ارزش بوده و او فردى بدعتگذار، گمراه، گمراهگر و غیرمعتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شرّ عقیده و راه و رسم وى حفظ نماید. (الفتاوى الحدیثه، ص 86.)
قاضى شافعى(از بزرگان اهل سنت) پیروان ابن تیمیّه را مهدور الدم می داند
ابن حجر عسقلانى متوفّاى 852 و شوکانى متوفّاى 1255، دو تن از عالمان بزرگ اهل سنّت مىنویسند: قاضى شافعى دمشق دستور داد که در دمشق اعلام کنند که: هر کس معتقد به عقاید ابن تیمیّه باشد، خون و مالش حلال است. (الدرر الکامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242)
حصنى دمشقى (از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را زندیق می داند
حصنى دمشقى مىنویسد: ابن تیمیّهاى را که دریاى علم توصیف مىکنند، برخى از پیشوایان، او را زندیق (ملحد) مطلق مىشمارند.
علّت گفتار بعضى از پیشوایان هم این است که تمام آثار علمى ابن تیمیّه را بررسى کرده و به اعتقاد صحیحى برنخورده است؛ مگر این که وى در موارد متعدّد برخى از مسلمانان را تکفیر مىکند و برخى دیگر را گمراه مىداند.
با این که کتابهاى وى آمیخته به تشبیه حقّ به مخلوقات و تجسیم ذات بارى تعالى و هم چنین جسارت به ساحت مقدّس رسول اکرم [ صلىاللهعلیهوآله ] و شیخین و تکفیر عبد اللّه بن عباس است.
وى ابن عباس را ملحد و عبد اللّه عمر را مجرم، گمراه و بدعت گذار مىداند، این سخنان ناروا را در کتاب الصراط المستقیم خود بیان کرده است(دفع الشبه عن الرسول، تحقیق جماعة من العلماء، ص 125)
حصنى دمشقى در جاى دیگر مىنویسد:
ابن تیمیّه گفته است: هر کس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کند ... ظالم، گمراه و مشرک است.
از این سخن ابن تیمیّه، بدن انسان مىلرزد، این سخن، پیش از زندیق حرّان، ابن تیمیّه از دهان کسى در هیچ زمان و هیچ مکانى بیرون نیامده است. این زندیق نادان و خشک، داستان عمر را وسیلهاى براى رسیدن به نیّت ناپاکش در بىاعتنایى به ساحت حضرت رسول اکرم، سیّد اوّلین و آخرین، قرار داده و با این سخنان بىاساس، مقام و منزلت آن حضرت را در دنیا پایین آورده است و مدّعى شده است که حرمت و رسالت آن بزرگوار پس از رحلت از بین رفته است. این عقیده به یقین کفر و در واقع زندقه و نفاق است. (دفع الشبه عن الرسول، ص 131)
سُبْکى،(از بزرگان اهل سنت) ابن تیمیّه را بدعت گذار می داند
سُبکى متوفّاى سال 756 هجرى، از دانشمندان پرآوازه اهل سنّت و معاصر ابن تیمیّه مىنویسد:
او در پوشش پیروى از کتاب و سنّت، در عقاید اسلامى بدعت گذاشت و ارکان اسلام را درهم شکست. او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت برخاست و سخنى گفت که لازمه آن جسمانى بودن خدا و مرکّب بودن ذات اوست، تا آن جا که ازلى بودن عالَم را ملتزم شد و با این سخنان حتّى از 73 فرقه نیز بیرون رفت(طبقات الشافعیّه، ج 9، ص 253؛ السیف الصقیل، ص 177 و الدرّة المضیئة فى الردّ على ابن تیمیّه، ص 5)
ابن حجر(از بزرگان اهل سنت) و نسبت نفاق به ابن تیمیّه
ابن حجر عسقلانى که از ارکان علمى و حافظ على الاطلاق اهل سنّت به شمار مىرود در باره ابن تیمیّه مىنویسد:
بزرگان اهل سنّت در باره ابن تیمیّه نظریّههاى مختلفى دارند، بعضى معتقدند که وى قائل به تجسیم است؛ زیرا او در کتاب العقیدة الحمویّة براى خداوند تعالى دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر کرده است. و بعضى به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله که این نیز تنقیص مقام نبوّت و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مىآید، وى را زندیق و بى دین دانستهاند.
و بعضى به جهت سخنان زشتى که در باره على[ علیهالسلام ]بیان داشته وى را منافق دانستهاند. چون وى گفته است: على بن ابى طالب[ علیهالسلام ] بارها براى بهدست آوردن خلافت تلاش کرد، ولى کسى او را یارى نکرد، جنگهاى او براى دیانت خواهى نبود، بلکه براى ریاست طلبى بود. اسلام ابوبکر، از اسلام على[ علیهالسلام ] که در دوران طفولیّت صورت گرفته باارزشتر است و همچنین خواستگارى على[ علیهالسلام ]از دختر ابو جهل، نقص بزرگى براى وى بهشمار مىرود.
تمامى این سخنان نشانه نفاق اوست، چون پیامبر گرامى [ صلى الله علیه وآله ] به على[ علیهالسلام ] فرموده است: جز منافق کسى تو را دشمن نمى دارد. (الدرر الکامنة فى أعیان المائة الثامنة، ج 1، ص 155).
ادامه مطلب